وبلاگ علی محمودیان | ||
|
مثل ماهی زنده بـــــزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی... بـــــزن به سلامتی اینکه کـوه درد بودی ولی دم نزدی... بـــــزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی... بـــــزن به سلامتی ارزو هایی که نتونستی لمسشون کنی... بـــــزن به سلامتی عشقی که طالـعش به اسمت نبود ولی هنوزم دوسش داری... بـــــزن به سلامتی شبهایی که تو تنهایی هات گریه کردی ولی نمیدونستی برا چی... بـــــزن به سلامتی ادمها و دوستهایی که از پشت بهت خنجر زدن... ... درود بر کسانی که : گاهي بايدبه دورخود يك ديوارتنهايي كشيد، نه براي اينكه ديگران رااز خودت دوركني، بلكه ببيني چه كسي براي ديدنت ديواررا خراب ميكند!!! اگر کسی را دیدی که در لبخندت غمت را دید... هر دم به بهانه ای تو را یاد کنم / افسرده دلم را به یاد تو شاد کنم بی تو دل من چون کلبه ای محزون است / با یاد تو این خرابه آباد کنم . . من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدررنجیدی خسته ام
تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛ گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از یادگاری میزند یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد
چقد سخته نفهمی چت شده باز..
نفهمی کی نهایت میشه آغاز.. نمیدونم که سنگم یاکه شیشه؟.. نمیدونم چرا حالیم نمیشه!.. اگه شیشم تو سنگ باش مشکلی نیست.. دیگه میلی برای همدلی نیست.. اگه گل بود که خارش سهم من بود.. سزاوار خراش این جسم من بود.. هنوزم تا هنوز شعر مینویسم.. هنوزم زیر چتر همواره خیسم.. نباید هی بگم این منصفانه ست؟.. آخه این طعنه های کودکانه ست!.. حقیقت رو نباید منکرش بود.. آخه انکار نداره دیگه هیچ سود.. بایستی یاد بگیرم بی وفا شم.. از عشق و از دلم گاهی رها شم! سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!! بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ... هیچ کس نمی فهمد.... بچه بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم! چه بیهوده بزرگ شدیم... روحمان را گاز میزنند می خندیم
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی … دلت بگیره ولی دلگیری نکنی … شاکی بشی ولی شکایت نکنی … گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن … خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری … خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
من یاد گرفته ام وقتی بغض می کنم وقتی اشک می ریزم وقتی میشکنم منتظر هیچ دستــــــــــی نباشم وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم
باید برای فاطمه مشکی به تن کنیم باید جان دهیم در این فاطمیه ها شهادت بانوی اسلام، کوثر مصطفی، تجلی مرتضی، اشک علی ، مادر سادات، علت خلقت تسلیت باد…
يادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
زياد خوب نباش زياد دم دست هم نباش زياد كه خوب باشي دل آدم ها رو ميزني آدم ها اين روزها عجيب به خوبي..... به شيريني ..... آلرژي پيدا كرده اند زياد كه باشي ..... زيادي مي شوي.
يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره . . .
تا كه بوديم نبوديم كسي كشت ما را غم بي همنفسي تا كه رفتيم همه يار شدند خفته ايم و همه بيدار شدند قدر آيينه بدانيم چو هست نه در آن وقت كه اقبال شكست
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |